جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تله: (تعداد کل: 10)
تله
[تَ لَ / لِ / تَلْ لَ / لِ] (اِ) مطلق آنچه جانور در آن به قید درآید. (برهان) (از ناظم الاطباء). آنچه جانور در آن به قید درآید چه پرنده و چه درنده. (انجمن آرا). چیزی باشد به شکل قفس که بدان شکار جانوران کنند و آن غیر دام...
تله
[تَلْ لَ / لِ] (اِ) پایهء نردبان را گویند. (برهان). پایهء نردبان و زینه پایه. (ناظم الاطباء). پایهء نردبان را در برهان گفته همانا پله را تله خوانده اند. (انجمن آرا).
تله
[تِلْ لَ / لِ] (اِ) بمعنی طلا باشد که به عربی ذهب خوانند. (برهان). بمعنی تلا است که آن را تلی گویند و طلا، معرب آن است. (انجمن آرا). زر. (ناظم الاطباء). زر که به طلا اشتهار دارد. (فرهنگ رشیدی). زری که به طلا شهرت دارد و طلا معرب همین...
تله
[تَ لَ / لِ] (اِ) زر اندوخته. || پایهء نردبان و زینه پایه. (ناظم الاطباء).
تله
[تِ لَ / لَ / لِ] (اِ) افزاری باشد حجامان را. (فرهنگ جهانگیری).
تله
[تَ لَ / لِ] (اِ) نام نوعی افرا است در باجگیران و آن را کرکو و آقچه قیین نیز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تله
[تُلْ لَ / لِ] (اِ) مسافتی مانند میدانی. در بعضی از لهجه های ایران مسافتی قلیل. در اصفهان و اطراف آن و در لهجهء بختیاری یک تله راه؛ یک میدان. یک فرسنگ سبک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تله
[تَ لَهْ] (ع مص) فراموش کردن چیزی را. || تلف و بیخودی و سرگشتگی از عشق. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
تله
[تِلْ لَ] (ع اِ) کوزه ای از پوست طلع. (منتهی الارب) (آنندراج). مشربه ای از غلاف طلع. (ناظم الاطباء). || یک بار افتادن، مصدر است برای مره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
تله
[تِلْ لَ] (ع اِ) هیئت افتادن. (منتهی الارب) (آنندراج). هیئت ریختن و افتادن. نوع ریختن و افتادن. (ناظم الاطباء). || تری. || کاهلی. || حالت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء): هو بتله سوء؛ او در حالت بدی می باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).