جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بلال: (تعداد کل: 10)
بلال
[بَ] (اِ) آذربویه، و آن بیخ خاری است که اشنان و چوبک اشنان هم گویند. (برهان). تبدیل بلار است که آن را اشنان و چوبک گویند. (آنندراج). و رجوع به آذربویه و بلار شود. || ذرت. (فرهنگ فارسی معین). ذرتی که روی آتش آنرا برشته می کنند و پس از...
بلال
[بَ] (ع مص) متحمل سختی شدن و نگون بخت گردیدن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). بَلل. و رجوع به بلل شود.
بلال
[بَ] (ع اِ) آب. (منتهی الارب). ماء. (اقرب الموارد): فی سقائک بلال؛ در مشک تو آب است. (از منتهی الارب). بِلال یا بُلال. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به دو صورت مذکور شود.
بلال
[بِ] (ع اِ) آب. (منتهی الارب). ماء. (اقرب الموارد). بَلال یا بُلال. رجوع به بَلال شود. || تری و نمناکی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
بفرش و جامه توانگر شدم همی پس از آنک
بحبس جامهء من شال بود و فرش بلال
نگاه کن که چگونه زید کسی در حبس
که فرش و...
بفرش و جامه توانگر شدم همی پس از آنک
بحبس جامهء من شال بود و فرش بلال
نگاه کن که چگونه زید کسی در حبس
که فرش و...
بلال
[بَ] (ع اِمص) صلهء رحم و خیر و نیکوئی. (منتهی الارب). اسم مصدر است از مصدر بَلّ به معنی صلهء رحم کردن: هو یراعی بلال؛ او صلهء رحم را به جای می آورد. (از اقرب الموارد). و رجوع به بَلّ در معنی مصدری شود.
بلال
[بَلْ لا] (ع ص) طاووس بسیار آواز. (منتهی الارب). طاووس بسیار آواز. || (اِ) بذر و تخم. (ناظم الاطباء).
بلال
[بِ] (اِخ) ابن ابی برده عامربن ابی موسی اشعری، امیر و قاضی بصره در اوایل قرن دوم هجری. وی بسال 109 ه . ق. از جانب خالدالقسری بولایت بصره گماشته شد و در سال 125 ه . ق. بوسیلهء یوسف بن عمر ثقفی معزول و زندانی گشت و اندکی بعد...
بلال
[بِ] (اِخ) ابن ازهر، مکنی به ابومعاذ. از همراهان بزرگ عمرو لیث صفاری، و مدتی از جانب عمرو بر نیشابور امیر بود. رجوع به تاریخ سیستان شود.
بلال
[بِ] (اِخ) ابن حارث مزنی، مکنی به ابوعبدالرحمان. از صحابیان شجاع، و از اهالی بادیهء مدینه بود. وی بسال پنجم هجری اسلام آورد، و در روز فتح از حاملان لواهای «مزینه» بود. بلال در محلی واقع در ورای مدینه بنام «اشعر» سکونت اختیار کرد. و در غزوهء افریقیه با چهارصد...