جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بلاد: (تعداد کل: 4)
بلاد
[بَ] (ص) بلابه و بدکار. بلاده. بلایه. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به بلاده و بلایه شود.
بلاد
[بَ / بِ] (اِخ) شهری است نزدیک حجرالیمامه، وآنجا مانند یثرب به تیرهای نیکو شهرت دارد. (از معجم البلدان).
بلاد
[بِ] (ع مص) مبالده. با چوب و یا شمشیر یکدیگر را زدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به مبالده شود.
بلاد
[بِ] (ع اِ) جِ بَلده. (منتهی الارب). جِ بَلد و بلده. (از اقرب الموارد). شهرها. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) : از برای... ترتیب بلاد... انبیا را بعثت کرد. (سندبادنامه ص3). مصالح بلاد... متفرق گردد. (سندبادنامه ص5). منابر بلاد آفاق به القاب و خطاب عالی آراسته گردد. (سندبادنامه ص10). برخی...