جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بلاجو: (تعداد کل: 1)
بلاجو
[بَ] (نف مرکب) بلاجوینده. بلاجوی. جویندهء بلا. فتنه جو :
خون دل عاشقان مشتاق
در گردن دیدهء بلاجوست.سعدی.
|| معشوق، بمناسبت شوخی و فتنه جویی و بلاانگیزیش بر عاشق :
بگردد تا کجا بیند به گیتی
از این شوخی بلاجویی ستمگر.فرخی.
و رجوع به بلاجوی شود.
خون دل عاشقان مشتاق
در گردن دیدهء بلاجوست.سعدی.
|| معشوق، بمناسبت شوخی و فتنه جویی و بلاانگیزیش بر عاشق :
بگردد تا کجا بیند به گیتی
از این شوخی بلاجویی ستمگر.فرخی.
و رجوع به بلاجوی شود.
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.