جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بقیه: (تعداد کل: 2)
بقیه
[بَ قی یَ] (ع اِ) مانده، یقال: بقی من الشی ء بقیه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مانده. (آنندراج). بازمانده. ج، بقایا. (مهذب الاسماء). بقیهء چیزی از جنس آن است چنانکه گفته نمیشود: ان زیداً بقیه اخیه. (از اقرب الموارد).
- بقیه السیف؛ لشکری که بعد از هزیمت باقی مانده باشد. مجازاً...
- بقیه السیف؛ لشکری که بعد از هزیمت باقی مانده باشد. مجازاً...
بقیه
[بَ قی یَ / یِ] (از ع، اِ) مأخوذ از تازی، مانده و باقی چیزی: امیدوارم که بقیهء عمر را در خدمت به ملت صرف کنم. (فرهنگ نظام). بقیهء عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند. (گلستان). بقیهء عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم. (گلستان).
- بقیهء سابعین؛ کنایه از...
- بقیهء سابعین؛ کنایه از...