بقیه
[بَ قی یَ / یِ] (از ع، اِ) مأخوذ از تازی، مانده و باقی چیزی: امیدوارم که بقیهء عمر را در خدمت به ملت صرف کنم. (فرهنگ نظام). بقیهء عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند. (گلستان). بقیهء عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم. (گلستان).
- بقیهء سابعین؛ کنایه از نیک مردان است. (انجمن آرا).
- بقیهء سابعین؛ کنایه از نیک مردان است. (انجمن آرا).