جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اندوده: (تعداد کل: 1)
اندوده
[اَ دَ / دِ] (ن مف)اندودکرده شده. (ناظم الاطباء). اندودکرده. انداییده. (فرهنگ فارسی معین).
- اندوده آستین؛ یعنی آستین برزده و ورمالیده. (شرفنامهء منیری)(1).
- اندوده پوست؛ آنچه پوستش را اندوده باشند :
چو خرما بشیرینی اندوده پوست
چو بازش کنی استخوانی دروست.
(بوستان).
|| تدهین شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). روغن داده. مدهون. (از...
- اندوده آستین؛ یعنی آستین برزده و ورمالیده. (شرفنامهء منیری)(1).
- اندوده پوست؛ آنچه پوستش را اندوده باشند :
چو خرما بشیرینی اندوده پوست
چو بازش کنی استخوانی دروست.
(بوستان).
|| تدهین شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). روغن داده. مدهون. (از...