جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه امین: (تعداد کل: 8)
امین
[اَ] (ع ص) امانت دار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مؤید الفضلاء). زنهاردار. (فرهنگ فارسی معین). قفان. (منتهی الارب، ذیل ق ف ن). قبان. (منتهی الارب، ذیل ق ب ن). مقابل خائن، زنهارخوار. (یادداشت مؤلف) : طالب و صابر و بر سر دل خویش امین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص389).
برین گنج...
برین گنج...
امین
[اَ یَ] (ع ن تف) دروغتر. اکذب: احسن الشعر امینه و اعذبه اکذبه. (یادداشت مؤلف).
امین
[اَ](1) (ع، اسم فعل) ای خدا مستجاب کن. چنین بادا. چنین کن. (منتهی الارب). آمین. و رجوع به آمین شود.
(1) - در اصل مبنی بر فتح است.
(1) - در اصل مبنی بر فتح است.
امین
[اُمْ مَ] (ع اِ) تثنیهء ام. دو مادر.
- ورم امین؛ بیماریی که از آماس ام الغلیظ و ام الرقیق پدید آید. (از یادداشت مؤلف)(1).
.
(فرانسوی)
(1) - Meningite (یادداشت مؤلف).
- ورم امین؛ بیماریی که از آماس ام الغلیظ و ام الرقیق پدید آید. (از یادداشت مؤلف)(1).
.
(فرانسوی)
(1) - Meningite (یادداشت مؤلف).
امین
[اَ] (اِخ) محمد بن هارون الرشید دارای کنیهء ابوموسی و ابوعبدالله، ششمین خلیفهء عباسی بود (193 - 198 ه .ق ./ 808 - 813 م.). او را محمد زبیده نیز گویند(1). امین در زمان پدر به ولیعهدی تعیین گردید و پسر دیگر هارون، عبدالله ملقب به مأمون که مادرش ایرانی...
امین
[اَ] (اِخ) مولانا احمد، معروف به شاه ولی الله محدث، پسر عبدالرحیم. از خانوادهء علم و ادب و عارف و صاحب تصانیفی است و در نظم و نثر عربی و فارسی استاد بود.1176 ه .ق . درگذشت. از اوست:
نخستین باده کاندر جام کردند
مزاجش عکس آن گلفام کردند
ز دریای قدم موجی...
نخستین باده کاندر جام کردند
مزاجش عکس آن گلفام کردند
ز دریای قدم موجی...
امین
[اُ مَ] (اِخ) نام چند تن از روات حدیث است. رجوع به منتهی الارب و الاصابه فی تمییز الصحابه شود.
امین
[اَ] (اِخ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند با 655 تن سکنه. محصول آن غلات، زعفران و زرشک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).