جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه امتحان: (تعداد کل: 1)
امتحان
[اِ تِ] (ع مص) بیازمودن. (مصادر زوزنی) (ترجمان ترتیب عادل). آزمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آزمایش کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || (اِمص) آزمایش. تجربه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). آزمون. (فرهنگ فارسی معین) :
در جنب سخاش بحر و کان را
کس قوت امتحان ندیده ست.خاقانی.
چون طبع طفیل آرزو...
در جنب سخاش بحر و کان را
کس قوت امتحان ندیده ست.خاقانی.
چون طبع طفیل آرزو...