جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسپهبد: (تعداد کل: 5)
اسپهبد
[اِ پَ بَ] (ص مرکب، اِ مرکب)سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان). سپهسالار. (غیاث). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری). خداوند لشکر. امیرالجیش. معرب آن اسفهبد (برهان) و اصفهبد(1) :
دگر روز گشتاسب با موبدان
ردان و بزرگان و اسپهبدان
نشست و سگالید از هر دری
ببخشید هر کار بر هر سری.دقیقی.
باستاد در پیش، نیزه بدست
تو گفتی...
دگر روز گشتاسب با موبدان
ردان و بزرگان و اسپهبدان
نشست و سگالید از هر دری
ببخشید هر کار بر هر سری.دقیقی.
باستاد در پیش، نیزه بدست
تو گفتی...
اسپهبد
[اِ پَ بَ] (اِخ) بختیار. رجوع به بختیار... شود.
اسپهبد
[اِ پَ بَ] (اِخ) ناحیه ای از طبرستان و شاید بجهت انتساب به حکمرانان آن ناحیت به این نام نامیده شده باشد. (مرآت البلدان).
اسپهبد
[اِ پَ بَ] (اِخ) ابن اسفار. یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 2 ص 308) نام او را در زمرهء ابناء ملوک و امرا و قواد یاد کند و مارگلیوث گوید: گمان برم اسفار دیلمی باشد که نام وی در تجارب الامم آمده است.
اسپهبد
[اِ پَ بَ] (اِخ) جیل جیلان. رجوع به مرزبان بن رستم شود.