جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه یم: (تعداد کل: 6)
یم
(ضمیر) ضمیر شخصی متصل فاعلی اول شخصی جمع: می بریم، بردیم، بیاوریم، آوریم(1).
(1) - دستورهای جدید این را شناسه یعنی یکی از شش عامل تشخیص صیغه های ششگانهء فعل دانسته اند.
(1) - دستورهای جدید این را شناسه یعنی یکی از شش عامل تشخیص صیغه های ششگانهء فعل دانسته اند.
یم
[یَ] (ضمیر) (از: ی + م ضمیر) ضمیر شخصی متصل اول شخص مفرد در حالت فاعلی، مخصوص فعلهایی که مادهء مضارع آنها به الف یا واو ختم شده باشد، مانند می گشایم، بگویم. (از یادداشت مؤلف). || ضمیر متصل به معنی «ـَم» که به آخر اسم هایی که با الف...
یم
[یَم م] (ع اِ) دریا و در استعمال فارسی به تخفیف آید. (از آنندراج). دریا و دریای بی نهایت عمیق. (ناظم الاطباء). دریا. (ترجمان القرآن جرجانی ص108). بحر. یَمَم. ج، یُموم. (یادداشت مؤلف). دریا. ج، یموم، ایمام. (مهذب الاسماء). دریایی که ساحل آن دیده نشود. (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان)....
یم
[یَم م] (ع مص) به دریا انداخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || فروگرفتن دریا کناره را. (منتهی الارب). || غالب شدن دریا مر ساحل را و برآمدن بر آن. (ناظم الاطباء).
یم
[یَ] (از ع، اِ) یَمّ. دریا. (ناظم الاطباء) :
تا درگه او یابی مگذر به در کس
زیرا که حرام است تیمم به لب یم.رودکی.
بیشماری همه چون ریگ همی بخشد مال
راستی گویی دارد به یمین اندر یم.فرخی.
ز بیم ناوک و تیغش همی نیاید خواب
پلنگ را در کوه و نهنگ را در یم.فرخی.
کف...
تا درگه او یابی مگذر به در کس
زیرا که حرام است تیمم به لب یم.رودکی.
بیشماری همه چون ریگ همی بخشد مال
راستی گویی دارد به یمین اندر یم.فرخی.
ز بیم ناوک و تیغش همی نیاید خواب
پلنگ را در کوه و نهنگ را در یم.فرخی.
کف...
یم
[یَ] (اِخ)(1) صورتی از جم که جمشید باشد. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص188 و 193 و 201 شود.
(1) - Yim.
(1) - Yim.