جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گوا: (تعداد کل: 3)
گوا
[گُ](1) (ص، اِ) مخفف گواه باشد، به عربی شاهد گویند. (برهان). گواه. (جهانگیری). بینه. (نصاب) :
بر این مهر و منشور یزدان گواست
که ما بندگانیم و او پادشاست.فردوسی.
کنون تخت ایران سزاوار توست
بر این بر گوا بخت بیدار توست.فردوسی.
از این راه اگر بازگردی رواست
روانم بر این پند من بر گواست.فردوسی.
بر فضل او...
بر این مهر و منشور یزدان گواست
که ما بندگانیم و او پادشاست.فردوسی.
کنون تخت ایران سزاوار توست
بر این بر گوا بخت بیدار توست.فردوسی.
از این راه اگر بازگردی رواست
روانم بر این پند من بر گواست.فردوسی.
بر فضل او...
گوا
[گَ] (اِخ) یکی از دهات هزارجریب مازندران. (سفرنامهء مازندران و استرآباد رابینو، متن انگلیسی ص123). در ترجمهء فارسی این کتاب (ص165) بغلط به جای گوا، کوا آمده است.
گوا
[گُ] (اِخ)(1) مرکز ناحیه ای در هند که در ملبر (ملیبار)(2) واقع شده و دارای 73000 تن جمعیت است. محصولاتش عبارت است از نارگیل، مغز نارگیل و صید. این ناحیه دارای 3400 متر مربع مساحت و 638000 تن جمعیت است.
(1) - Goa.
(2) - Malabar.
(1) - Goa.
(2) - Malabar.