جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گه: (تعداد کل: 3)
گه
[گَهْ] (اِ) مخفف گاه. بوتهء زرگران که در آن طلا و نقره گدازند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری). کوره. کورهء حدادی :
شوسهء سیم نکوتر بر تو یا گه سیم؟
شاخ بادام بآیین تر، یا شاخ چنار؟فرخی.
دشت مانندهء دیبای منقش گشته ست
لاله بر طرف چمن چون گه آتش...
شوسهء سیم نکوتر بر تو یا گه سیم؟
شاخ بادام بآیین تر، یا شاخ چنار؟فرخی.
دشت مانندهء دیبای منقش گشته ست
لاله بر طرف چمن چون گه آتش...
گه
[گُهْ] (اِ) همان گوه است که به معنی سرگین باشد. (شعوری ج2 ص328) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از لغت فرس اسدی). سرگین و مدفوع آدمی و جز آن. نخالهء غذا که از شکم بیرون آید. پلیدی. براز. فضله. عذره. غایط. هار. در تداول کودکان شاش بزرگ. سنده. رجوع به...
گه
[گِ] (اِخ) از توابع قصرقند. (شهرستان چاه بهار). و در حدود چهارصد خانوار جمعیت دارد. (تاریخ کرمان ص310 از جغرافیای بلوچستان).