جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گل: (تعداد کل: 13)
گل
[گُ] (اِ) در اوراق مانوی (به پارتی) ور(1)(گل سرخ)، اوستا وردا(2)، ارمنی ورد(3)، پهلوی گول(4)، ورتا(5)، ورد(6)، معرب «وَرد»، قیاس کنید با ارمنی، وردژس(7)، کردی، گول(8) (گل سرخ)، گول(9)، (خار) زازا ویل(10)، گیلکی گول(11)، به عربی ورد خوانند. (از حاشیهء برهان قاطع چ معین). هر جا که لفظ گل بلااضافت...
گل
[گِ] (اِ) پهلوی گیل(1). رجوع به هوبشمان ص927 شود. (از حاشیهء برهان قاطع چ معین). خاک به آب آمیخته. (برهان) (غیاث) (آنندراج). طین. وَحَل. عثیر؛ گل و لای که به اطراف پایها ریزد. عثیر. گل و لای تنک. طِآه رَبد یا رَبَد؛ گل تنک. صلصال؛ گل نیکو. (منتهی الارب).
سرانشان به...
سرانشان به...
گل
[گَ] (اِ) در تداول عامه با یکدیگر برابری توانستن(1).
-از گل هم برآمدن؛ از پس هم برآمدن.
- گل هم انداختن؛ بیکدیگر بند کردن.
- گل هم کردن؛ بیکدیگر پیوستن.
|| گریبان. یقه (در لهجهء قزوینی).
(1) - یادداشت مرحوم دهخدا.
-از گل هم برآمدن؛ از پس هم برآمدن.
- گل هم انداختن؛ بیکدیگر بند کردن.
- گل هم کردن؛ بیکدیگر پیوستن.
|| گریبان. یقه (در لهجهء قزوینی).
(1) - یادداشت مرحوم دهخدا.
گل
[گُ] (اِ) سپیدی که بر ناخن افتد. فوفه. (زمخشری).
گل
[گُ] (انگلیسی، اِ)(1) دروازه فوتبال.
- گل زدن؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل کردن.
- گل شدن؛ وارد شدن توپ به دروازهء حریف.
- گل کردن؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل زدن.
(1) - Goal.
- گل زدن؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل کردن.
- گل شدن؛ وارد شدن توپ به دروازهء حریف.
- گل کردن؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل زدن.
(1) - Goal.
گل
[گُ] (اِخ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 50هزارگزی جنوب خاوری خوسف. هوای آن معتدل و دارای 236 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است و باغات زعفران نیز دارد. شغل اهالی زراعت و قالی و قالیچه بافی است....
گل
[گُ] (اِخ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 37هزارگزی جنوب خاوری خوسف، سر راه شوسهء عمومی خوسف. هوای آن معتدل و دارای 976 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن زعفران، پنبه و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی...
گل
[گُ] (اِخ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری مراغه و هزارگزی جنوب ارابه رو مراغه به قره آغاج و سراسکند. هوای آن معتدل و دارای 331 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، چغندر و نخود است. شغل...
گل
[گُ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش سلدوز شهرستان ارومیه، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری نقده و چهارهزارگزی شمال راه شوسهء نقده به مهاباد. هوای آن معتدل و دارای 347 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، چغندر، توتون، برنج و حبوبات است. شغل اهالی...
گل
[گُ] (اِخ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 52هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 4هزارگزی خاور راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. هوای آن معتدل و دارای 627 تن سکنه است. آب آن از قوریچای و محصول آن غلات و نخود است. شغل اهالی زراعت...
گل
[گُ] (اِخ) (چشمهء...) در ناحیه جاوی از بلوک ممسنی و در نیم فرسخی شمالی چوگان واقع است. (فارسنامهء ناصری).
گل
[گُ] (اِخ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومهء شهرستان مهاباد، واقع در 40هزارگزی خاور مهاباد و هزارگزی باختر راه شوسهء بوکان به میاندوآب. هوای آن معتدل و دارای 268 تن سکنه است. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات، حبوبات، توتون و چغندر است. شغل اهالی زراعت...