جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گاوی: (تعداد کل: 4)
گاوی
(ص نسبی) منسوب به گاو.(1) آبلهء گاوی. || (حامص) عمل کردن همچون گاو. چگونگی گاو. || بلاهت. نادانی :
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری بر سر خرید.
عطار.
(1) - Bovin, (e).
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری بر سر خرید.
عطار.
(1) - Bovin, (e).
گاوی
(اِخ) اسم قدیم مازندران است که به مرور زمان گاوباره شده. (التدوین). رجوع به گاوباره شود.
گاوی
(اِخ) دهی مخروبه از بخش مهران شهرستان ایلام، واقع در 20000گزی خاور مهران، کنار رودخانهء گاوی. دشت، زمستان در حدود هزار نفر از طایفهء ملک شاهی که در ییلاق ارکواز سکونت دارند برای تعلیف احشام زراعت به این محل آمده در اوایل بهار مراجعت مینمایند. 3 آسیاب کنار رودخانه دارد...
گاوی
(اِخ) هشت فرسخ و نیم جنوبی تنگستان است. (فارسنامهء ناصری ص207).