جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گازر: (تعداد کل: 2)
گازر
[زُ / زَ] (ص، اِ) جامه شوی. سپیدکار(1). قصار. حواری. (بلعمی). مقصر، تختهء گازر. (منتهی الارب)(2) :
رخ تو هست مایهء تو اگر
مایهء گازران بود خورشید.کسایی مروزی.
خلق را بخدای بخواند (عیسی) و با وی هیچکس نبود از اول که از زمین بیت المقدس بیرون شد. دوازده تن بودند از گازران و...
رخ تو هست مایهء تو اگر
مایهء گازران بود خورشید.کسایی مروزی.
خلق را بخدای بخواند (عیسی) و با وی هیچکس نبود از اول که از زمین بیت المقدس بیرون شد. دوازده تن بودند از گازران و...
گازر
[زُ] (اِ) بزغاله ای که نیم کمرش سپید و نیم دیگر سیاه است. (لهجه محلی گناباد، خراسان). در گلپایگان به ضم و نیز به کسر ز تلفظ شود، بهمین معنی.