جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کیله: (تعداد کل: 6)
کیله
[لَ] (ع اِمص) پیمایش. اسم مصدر است. (منتهی الارب) (آنندراج). اسم است از کال. (از اقرب الموارد). || نوع و هیأت پیمایش. (ناظم الاطباء). نوع، و گویند: انه لحسن الکیله، مثل جِلسه و رِکبه. (اقرب الموارد).
-امثال: أ حشفاً و سوء کیله ؛ یعنی هم خرمای حَشَف(1) می دهی و هم...
-امثال: أ حشفاً و سوء کیله ؛ یعنی هم خرمای حَشَف(1) می دهی و هم...
کیله
[کَ لَ] (ع اِ) پیمانه. (ناظم الاطباء). ظرفی که بدان گندم کیل کنند، و آن در شام دومُدّ است. ج، کیلات. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادهء بعد شود. || اسم مره است. (از اقرب الموارد).
کیله
[لَ / لِ] (اِ) پیمانه باشد که بدان غله و آرد و چیزهای دیگر پیمایند. (برهان) (آنندراج). در بهار عجم نوشته که کَیله پیمانهء غله و جز آن، و این مفرس کیل است. (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیمانه. (صحاح الفرس) (از ناظم الاطباء). پیمانه. (صحاح الفرس) (غیاث). کیله در فارسی مأخوذ...
کیله
[لِ] (اِخ) دهی از دهستان لاهیجان است که در بخش حومهء شهرستان مهاباد واقع است و 237 تن سکنه دارد. در دو محل به فاصلهء یک کیلومتر به نام کیلهء بالا و پائین مشهور است و سکنهء کیلهء پائین 74 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کیله
[لِ] (اِخ) نام فعلی آن عباس آباد است. علت تغییر نام ده این بود که در جنگلهای افراد نظامی با یاغیان عراقی در سال 1323 ه . ش. سرباز وظیفه ای به نام عباس در این ده کشته شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کیله
[لِ] (اِخ) دهی از دهستان کوهدشت است که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد، که از طایفهء لکی سوری و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).