جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کنور: (تعداد کل: 4)
کنور
[کَ] (اِ) کندوله بود یعنی تنباک(1) غله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص138). ظرفی را گویند که مانند خم بزرگی از گل ساخته که غله در آن کنند. (برهان). همان کندو. (فرهنگ رشیدی). خنور. است که غله در آن کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). سبدی که در آن نان گذارند و...
کنور
[کَ / کِ](1) (اِ) مکر و فریب و مردم بازی دادن هم هست. (برهان).کنبور است. (فرهنگ جهانگیری). مکر و فریب و حیله. (ناظم الاطباء).
(1) - در فرهنگ جهانگیری فقط به فتح اول آمده است.
(1) - در فرهنگ جهانگیری فقط به فتح اول آمده است.
کنور
[کُ / کَ] (اِ) رعد برادر برق. (برهان). رعد. (فرهنگ رشیدی). رعد باشد و آن را «تندر» و «تندور» و... گویند. (جهانگیری). رعد باشد که آن را تندر و تندور و آسمان غریو و آسمان غرش نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). تندر و رعد. (ناظم الاطباء) :
بلرزید صحرا و کوه...
بلرزید صحرا و کوه...
کنور
[کُنْ وَ] (ص) کننده که فاعل باشد و دساتیری است. (از انجمن آرا) (آنندراج). کننده و عامل و فاعل. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقهء آذرکیوان است.