جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کمان کش: (تعداد کل: 3)
کمان کش
[کَ کَ / کِ] (نف مرکب)کماندار و تیرانداز. (ناظم الاطباء). کمان کشنده. کسی که کمان را بکشد و به کار برد. (فرهنگ فارسی معین) :
گر حور زره پوش بود ماه کمان کش
گر سرو غزل گوی بود کبک قدح خوار.
رودکی.
ز لشکر کمان کش نبودی چواوی
نه از نامداران چو او جنگجوی.فردوسی.
کمان کش...
گر حور زره پوش بود ماه کمان کش
گر سرو غزل گوی بود کبک قدح خوار.
رودکی.
ز لشکر کمان کش نبودی چواوی
نه از نامداران چو او جنگجوی.فردوسی.
کمان کش...
کمان کش
[کَ کَ / کِ] (اِ مرکب) کش و قوس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ظاهراً گشودن دستها به هنگام خمیازه چونانکه تیرانداز کمان را کشد : و از خصایص و خوارق عادات او(1) آن بود که هرگز... آب دهن و بلغم... نداشت و خمیازه و کمان کش ننمود. (تذکره الائمه...
کمان کش
[کَ کَ] (اِخ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 405 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).