جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کم: (تعداد کل: 11)
کم
[کِ] (موصول + ضمیر) که مرا. که به من. (فرهنگ فارسی معین) مخفف که ام. که مرا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بنگه از آن گزیده ام این کازه
کم عیش نیک و دخل بی اندازه
رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معذورم داریت کم اندوه(1) وَغیش است
اندوه وغیش من از آن جعد...
بنگه از آن گزیده ام این کازه
کم عیش نیک و دخل بی اندازه
رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معذورم داریت کم اندوه(1) وَغیش است
اندوه وغیش من از آن جعد...
کم
[کَ] (اِ) چنبر غربال. چنبر غربال و پرویزن و ماشو و دف و جز آن. اِطار. فریس. اخکم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کم
[ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است. (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل. نذر. یسیر. اندک. نزیر. نزر. منزور. بخس. مقابل بسیار و کثیر و زیاد وبیش و افزون. با آمدن ، آوردن...
کم
[کُ] (اِ) نوعی از خار است که کتیرا صمغ آن است و آن را به عربی شجره القدس و مسواک العباد و مسواک المسیح گویند. (برهان). یک نوع خاری که از آن کتیرا می گیرند. (ناظم الاطباء). || در عربی آستین قبا و پیراهن و امثال آن باشد. (برهان). و...
کم
[کَ] (ع اِ) چند. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ص 82). چند و چند عدد. چه مقدار. (ناظم الاطباء). کم اسم ناقصی است مبنی بر سکون و یا مرکب است از کاف تشبیه و ما که سپس کوتاه و ساکن شده است. و آن بر دو قسم است: یا کم استفهام...
کم
[کَم م] (ع مص) پوشیدن چیزی را. (از منتهی الارب). پوشیدن. (آنندراج): کم الشی ء کما؛ پرده کشید بر آن و پوشید آن را. (از اقرب الموارد). || پوشیدن و بستن سر خم را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء): کم الحب؛ بست سر خم را. (از اقرب الموارد). ||...
کم
[کَم م / کَ] (ع اِ) کمیت. (ناظم الاطباء). چندی(1). مقابل کیف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چندی. مقدار. (فرهنگ فارسی معین).
- کم و کیف؛ چگونگی. (ناظم الاطباء). چند و چون؛ از کم و کیف امری آگاه شدن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| در اصطلاح منطق، یکی از مقولات...
- کم و کیف؛ چگونگی. (ناظم الاطباء). چند و چون؛ از کم و کیف امری آگاه شدن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| در اصطلاح منطق، یکی از مقولات...
کم
[کِم م] (ع اِ) غلاف غورهء نخستین خرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || غلاف شکوفه. (ترجمان القرآن ص82). غلاف شکوفه. ج، اکمام و کِمام و جمع الجمع، اکامیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پرده و پوشش شکوفه. (از اقرب الموارد).
کم
[کُم م] (ع اِ) آستین. (دهار). آستین. ج، اکمام، کِمَمَه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
آهنی در کف چون مرد غدیر خم
به کتف باز فکنده سر هر دو کم(1).منوچهری.
آن رخت قاری کو کز کم و ذیل
در وی توانیم زد دست و پایی.
نظام قاری (دیوان البسه ص110)
(1) - به تخفیف میم.
آهنی در کف چون مرد غدیر خم
به کتف باز فکنده سر هر دو کم(1).منوچهری.
آن رخت قاری کو کز کم و ذیل
در وی توانیم زد دست و پایی.
نظام قاری (دیوان البسه ص110)
(1) - به تخفیف میم.
کم
[کُ] (ع ضمیر) شما: سلام علیکم؛ درود بر شما. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ضمیر متصل منصوب و مجرور، جمع مذکر مخاطب.
کم
[کُ] (اِخ) نام ولایتی است از عراق(1) و معرب آن قم است و اکنون به تعریب اشتهار دارد. (برهان). شهر معروف که معرب آن قم است و کنب نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). نام شهری که قم نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به قم شود.
(1) - مراد عراق عجم است.
(1) - مراد عراق عجم است.