[کَ وَ / وِ] (اِ) کلافه و چرخه. (ناظم الاطباء). کلافه است که ریسمان خام بر چرخه پیچیده باشند. (برهان). ریسمانی که بر چنگلوک تنند. (آنندراج). کلاف. کلاوهء ریسمان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
برای ساعد و دست مبارکش گردون
ز خط اسود و ابیض کلاوه ای بتند.
(از فرهنگ جهانگیری).
- کلاوهء...