کلاوه
[کَ وَ / وِ] (اِ) کلافه و چرخه. (ناظم الاطباء). کلافه است که ریسمان خام بر چرخه پیچیده باشند. (برهان). ریسمانی که بر چنگلوک تنند. (آنندراج). کلاف. کلاوهء ریسمان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
برای ساعد و دست مبارکش گردون
ز خط اسود و ابیض کلاوه ای بتند.
(از فرهنگ جهانگیری).
- کلاوهء ماه؛ ظاهراً هاله و خرمن آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
با نور تو، ماه را کلاوه ش
چه سود که ریسمان ندارد.
سنائی (یادداشت ایضاً).
|| (ص) بمعنی سراسیمه و سرگشته هم آمده است (برهان). مضطرب، سرگشته. سراسیمه. (ناظم الاطباء). || (اِ) غوک و وزق را نیز گویند. (برهان). غوک و قرباغه. (ناظم الاطباء). || در لهجهء کردی، ویرانه. خرابه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
برای ساعد و دست مبارکش گردون
ز خط اسود و ابیض کلاوه ای بتند.
(از فرهنگ جهانگیری).
- کلاوهء ماه؛ ظاهراً هاله و خرمن آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
با نور تو، ماه را کلاوه ش
چه سود که ریسمان ندارد.
سنائی (یادداشت ایضاً).
|| (ص) بمعنی سراسیمه و سرگشته هم آمده است (برهان). مضطرب، سرگشته. سراسیمه. (ناظم الاطباء). || (اِ) غوک و وزق را نیز گویند. (برهان). غوک و قرباغه. (ناظم الاطباء). || در لهجهء کردی، ویرانه. خرابه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).