جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کل: (تعداد کل: 5)
کل
[کَ] (ص) کچل. یعنی شخصی که سر او زخم یا جای زخم داشته باشد و موی نداشته باشد و به عربی اقرع خوانند. (برهان). کچل را گویند یعنی کسی که سر او مو نداشته باشد. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). کسی که سر او از کچلی بی موی بود. (ناظم الاطباء)....
کل
[کَل ل] (ع اِ) پشت کارد و پشت شمشیر. || وکیل. || ستم. || سختی. || اندوه. || یتیم. || آنکه وی را نه پدر باشد نه پسر. || (ص) مرد گرانجان بی خیر. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: هو کل و هماکل و هم کل. (منتهی الارب) (ناظم...
کل
[کُل ل] (ع اِ) همه. همگی. همهء اجزاء. این لفظ اگر چه مفرد است ولی در معنی جمع استعمال می گردد. مذکر و مؤنث در وی یکسان است. اگرچه در مؤنث گاه کله گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) همه. جمیع. (غیاث). همه. (ترجمان القرآن). مجموع. تمام. کافه. جمله. جملگی....
کل
[کُ] (ع اِ) مخفف کُلّ بهمان معنی است :
طبع هر جزوی که هست آخر سوی کل مایل است.
کاتبی.
دین ودل را کل بدو بسپرد خلق
پیش امر و نهی او میمرد خلق.مولوی.
طبع هر جزوی که هست آخر سوی کل مایل است.
کاتبی.
دین ودل را کل بدو بسپرد خلق
پیش امر و نهی او میمرد خلق.مولوی.