جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کرفس: (تعداد کل: 3)
کرفس
[کَ رَ] (اِ)(1) کلفس. کرسب. کرسف. (حاشیهء برهان چ معین)(2). اجمود. (یادداشت مؤلف). رستنیی باشد که از آن ترشی سازند یعنی در میان سرکه اندازند و خورند و گویند تخم آن شهوت مردان و زنان را برانگیزاند و از این جهت است که زنانی را که بچه شیر دهند از...
کرفس
[کُ فُ] (ع اِ) پنبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطن. (اقرب الموارد).
کرفس
[ ] (اِخ) دهی است از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه. کوهستانی و سردسیر است و 2445 تن سکنه دارد. ایل شاهسون بغدادی در بهار به کوههای این ده می آید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).