کرفس
[کَ رَ] (اِ)(1) کلفس. کرسب. کرسف. (حاشیهء برهان چ معین)(2). اجمود. (یادداشت مؤلف). رستنیی باشد که از آن ترشی سازند یعنی در میان سرکه اندازند و خورند و گویند تخم آن شهوت مردان و زنان را برانگیزاند و از این جهت است که زنانی را که بچه شیر دهند از کرفس خوردن منع کنند. (برهان) (آنندراج). رستنی مأکول از طایفهء چتری که از آن خورش سازند و با سرکه مانند کاهو خورند. (ناظم الاطباء). نوعی سبزی که در طعام کنند و از آن خورش خاص پزند. (یادداشت مؤلف). اقسامی دارد: قسمی جبلی صخری و فطراسالیون است و جبلی غیرصخری را که تخمش شبیه به زیره است و بیخش باریکتر از بستانی و قسم نبطی را کرفس شتوی و مشرقی و کرفس عظم نامند. ساقش مجوف و دراز و نرم و مایل به سرخی و برگش عریض و چتر او مثل سبت و تخمش قریب به شکل قرطم که تخم کافشه باشد و سیاه و مصمت و با عطریه و به فطراسالیون شبیه تر از سایر اقسام و تند و بیخش سفید بزرگ و خوش طعم و در خواص ضعیفتر از بستانی است. کرفس بری را برگ عریض می باشد و هرچه قریب به زمین است، منحنی به طرف بیرون و با اندک رطوبت چسبنده و تندی اندک و خوشبو و مایل به زردی و ساقش باصلابت و تخمش مستدیر و شبیه به تخم کلم و سیاه و تند و چتر او مانند چتر نبطی و در سنگلاخها و پشته ها می روید. (تحفه). کوهی و دشتی و بوستانی باشد و بعضی است که اندر آب و بر کنار آب روید. و تخم کرفس کوهی را که بر سنگ روید فطراسالیون گویند و نه [ تخم ] همه کرفسی که کوهی است فطراسالیون باشد، بل آنچه بر سنگ باشد فطراسالیون آن است. (ذخیرهء خوارزمشاهی). گیاهی است علفی و دوساله از تیرهء چتریان به ارتفاع 20 تا 60 سانتی متر که در اکثر نقاط خصوصاً در نواحی بحرالرومی (و همچنین ایران) فراوان است. این گیاه جزء سبزیهای خوراکی است و در اغذیه مصرف می شود. ریشه اش راست و خاکستری قهوه ای و درونش سفیدرنگ است. ساقه اش مایل به رنگ سبز بی کرک است و برگها شفاف و اندکی ضخیم می باشد. گلهایش کوچک و سفید و مایل به زردند. میوه اش کوچک و قهوه ای رنگ و دارای خطوطی سفید است. ریشه و برگ و میوهء این گیاه در تداوی مورد استعمال دارد. برگ گیاه مذکور ضد اسکوربوت و شیرهء آن بعنوان مقوی و ضد تب به کار می رود. کرویز. اپیوس. کرفشا. اوداسالیون. سلری. سلدهری. اجمود. (فرهنگ فارسی معین) :
موبه مو و ذره ذره مکر نفس
می شناسیدند چون گل از کرفس.مولوی.
- بزرالکرفس؛ تخم کرفس. (آنندراج).
- کرفس آبی؛ یکی از گونه های کرفس است که در کنار مردابها می روید و در تداوی بعنوان مدر و ضد اسکوربوت به کار می رود. کرفس الماء. جرجرالماء. قره العین. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس الماء شود.
- کرفس الجبل(3)؛ اورایاسالینوس. اورایاسالینن(4). (یادداشت مؤلف). رجوع به کرفس و کرفس جبلی شود.
- کرفس الماء(5)؛ کنگر آبی را گویند که به عربی قره العین خوانند، به ترکی بولاغ اتی و به رومی سیون نامند. (آنندراج) (انجمن آرا). قره العین. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کرفس آبی شود.
- کرفس بری؛ کرفس صحرایی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس صحرایی شود.
- کرفس بستانی؛ رجوع به کرفس شود.
- کرفس بیابانی؛ کرفس صحرایی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس صحرایی شود.
- کرفس تربی؛ گونه ای کرفس که در ریشه اش، مانند چغندر یا ترب مواد غذایی را اندوخته می کند و حجیم می شود و ریشه اش را، مانند ترب و چغندر می خورند. کرفس شلغمی. کرفس لفتی. شلغمی کرویزی. کرفس ریشه. (فرهنگ فارسی معین).
- کرفس جبلی(6)؛ کرفس الجبل. سمرنیون(7). کرفس کوهی. در کوههای چهارمحال و بختیاری فراوان است و آن را چون بوی افزاری در طعامها کنند. (یادداشت مؤلف). رجوع به فطراسالیون و کرفس کوهی شود.
- کرفس دشتی؛ به فارسی کبیکج است.
- کرفس دیو؛ پر سیاوشان. (یادداشت مؤلف).
- کرفس رومی؛ خراه است که در طبرستان جعفری نامند و برگش مانند کرفس بستانی است. (یادداشت مؤلف). جعفری. (فرهنگ فارسی معین).
- کرفس ریشه؛ کرفس تربی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس تربی شود.
- کرفس صحرایی؛ گونه ای کرفس خودرو که در مزارع می روید و در تداوی مصرف می شود. کرفس بری. کرفس بیابانی. سمرینون. خرس گیاه. کرفس وحشی. گونه ای از این گیاه که در کنار مردابها و رودخانه ها می روید به کرفس آبی مشهور است. (فرهنگ فارسی معین).
- کرفس صخری؛ فطراسالیون است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فطراسالیون شود.
- کرفس فرنگی؛ نوعی کرفس که در زمان ناصرالدین شاه از اروپا به ایران وارد شد و رواج یافت. (المآثر و الاَثار از فرهنگ فارسی معین).
- کرفس کوهی؛ گونه ای کرفس که در دامنهء تپه ها و نواحی کوهستانی می روید و مانند کرفس بیابانی در تداوی بعنوان ضد اسکوربوت مصرف می شود. کرفس جبلی. کرفس الجبل. داغ کرویزی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس جبلی شود.
- کرفس لفتی؛ کرفس تربی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس تربی شود.
- کرفس وحشی؛ کرفس صحرایی. رجوع به کرفس صحرایی شود.
|| دوائی است مانند اجواین بوی آن ناخوش و تیز باشد و آن اجمود ولایتی است و از خواص آن یکی این است که کژدم گزیده اگر بخورد فی الحال بمیرد. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
زهری است به قهر نفس دادن
کژدم زده را کرفس دادن.نظامی.
مساز عیش که نامردمی است طبع جهان
مخور کرفس که پرکژدم است بوم و سرا.
خاقانی.
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ
گنده دهانی کرفس خای نه کیکیر.سوزنی.
(1) - Ache, Celeri. (2) - عبری karpas نام نوعی گیاه از طایفهء چتریان است که یونانیان Selinonنامیده اند. (حاشیهء برهان چ معین).
(3) - Ache de montagne.
(4) - Oreiasalinon.
(5) - Ache.
(6) - L'ache sauvage.
(7) - Smyrnum.
موبه مو و ذره ذره مکر نفس
می شناسیدند چون گل از کرفس.مولوی.
- بزرالکرفس؛ تخم کرفس. (آنندراج).
- کرفس آبی؛ یکی از گونه های کرفس است که در کنار مردابها می روید و در تداوی بعنوان مدر و ضد اسکوربوت به کار می رود. کرفس الماء. جرجرالماء. قره العین. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس الماء شود.
- کرفس الجبل(3)؛ اورایاسالینوس. اورایاسالینن(4). (یادداشت مؤلف). رجوع به کرفس و کرفس جبلی شود.
- کرفس الماء(5)؛ کنگر آبی را گویند که به عربی قره العین خوانند، به ترکی بولاغ اتی و به رومی سیون نامند. (آنندراج) (انجمن آرا). قره العین. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کرفس آبی شود.
- کرفس بری؛ کرفس صحرایی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس صحرایی شود.
- کرفس بستانی؛ رجوع به کرفس شود.
- کرفس بیابانی؛ کرفس صحرایی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس صحرایی شود.
- کرفس تربی؛ گونه ای کرفس که در ریشه اش، مانند چغندر یا ترب مواد غذایی را اندوخته می کند و حجیم می شود و ریشه اش را، مانند ترب و چغندر می خورند. کرفس شلغمی. کرفس لفتی. شلغمی کرویزی. کرفس ریشه. (فرهنگ فارسی معین).
- کرفس جبلی(6)؛ کرفس الجبل. سمرنیون(7). کرفس کوهی. در کوههای چهارمحال و بختیاری فراوان است و آن را چون بوی افزاری در طعامها کنند. (یادداشت مؤلف). رجوع به فطراسالیون و کرفس کوهی شود.
- کرفس دشتی؛ به فارسی کبیکج است.
- کرفس دیو؛ پر سیاوشان. (یادداشت مؤلف).
- کرفس رومی؛ خراه است که در طبرستان جعفری نامند و برگش مانند کرفس بستانی است. (یادداشت مؤلف). جعفری. (فرهنگ فارسی معین).
- کرفس ریشه؛ کرفس تربی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس تربی شود.
- کرفس صحرایی؛ گونه ای کرفس خودرو که در مزارع می روید و در تداوی مصرف می شود. کرفس بری. کرفس بیابانی. سمرینون. خرس گیاه. کرفس وحشی. گونه ای از این گیاه که در کنار مردابها و رودخانه ها می روید به کرفس آبی مشهور است. (فرهنگ فارسی معین).
- کرفس صخری؛ فطراسالیون است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فطراسالیون شود.
- کرفس فرنگی؛ نوعی کرفس که در زمان ناصرالدین شاه از اروپا به ایران وارد شد و رواج یافت. (المآثر و الاَثار از فرهنگ فارسی معین).
- کرفس کوهی؛ گونه ای کرفس که در دامنهء تپه ها و نواحی کوهستانی می روید و مانند کرفس بیابانی در تداوی بعنوان ضد اسکوربوت مصرف می شود. کرفس جبلی. کرفس الجبل. داغ کرویزی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس جبلی شود.
- کرفس لفتی؛ کرفس تربی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرفس تربی شود.
- کرفس وحشی؛ کرفس صحرایی. رجوع به کرفس صحرایی شود.
|| دوائی است مانند اجواین بوی آن ناخوش و تیز باشد و آن اجمود ولایتی است و از خواص آن یکی این است که کژدم گزیده اگر بخورد فی الحال بمیرد. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
زهری است به قهر نفس دادن
کژدم زده را کرفس دادن.نظامی.
مساز عیش که نامردمی است طبع جهان
مخور کرفس که پرکژدم است بوم و سرا.
خاقانی.
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ
گنده دهانی کرفس خای نه کیکیر.سوزنی.
(1) - Ache, Celeri. (2) - عبری karpas نام نوعی گیاه از طایفهء چتریان است که یونانیان Selinonنامیده اند. (حاشیهء برهان چ معین).
(3) - Ache de montagne.
(4) - Oreiasalinon.
(5) - Ache.
(6) - L'ache sauvage.
(7) - Smyrnum.