جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کافه: (تعداد کل: 4)
کافه
[کافْ فَ] (ع ص) مؤنث کافّ. بازدارنده. رجوع به کافّ و مادهء بعد شود.
کافه
[کافْ فَ] (ع ق) بمعنی همه، صاحب «مزیل الاغلاط» نوشته است که این لفظ در عربی منون استعمال شود، لیکن در فارسی بی تنوین (و با کسرهء اضافه) آید. (آنندراج) (غیاث). همگی. جمیع. (ترجمان القرآن تهذیب عادل چ دبیرسیاقی ص76) (ناظم الاطباء). ک. طراً. جمیعاً. قاطبهً. همهء مردم: جاءالناس کافهً،...
کافه
[فِ] (فرانسوی، اِ)(1) قهوه. میوهء درخت قهوه. || قهوه خانه، جای عمومی برای نشستن و صرف قهوه و چای و غیره. رجوع به قهوه خانه شود.
(1) - Cafe.
(1) - Cafe.
کافه
[فِهْ] (ع اِ) رئیس و مهتر لشکر. (المنجد) (منتهی الارب).