جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه چرش: (تعداد کل: 3)
چرش
[چَ رَ] (اِ) جو و گندم بلغورکرده. || چراگاه. (ناظم الاطباء). چراگاه و مرعی. (فرهنگ شعوری). || ضیافت و مهمانی. (ناظم الاطباء). در بعضی نسخه ها، روز عید و بزم و جشن. (فرهنگ شعوری). || فراهم آورندهء ضیافت. (ناظم الاطباء).
چرش
[چَ رِ] (اِمص) اسم مصدر از چریدن. چرا. چریدن. (ناظم الاطباء). || علف دادن. (فرهنگ شعوری). || (اِ) چاشنی و مزه. (ناظم الاطباء).
چرش
[چِ رِ] (اِ) (در بعضی لهجه ها) چریش. سریش. سرش. نوعی مادهء چسبناک. رجوع به چریش شود.