[را یِ] (اِمص) اسم مصدر پیراستن. عمل پیراستن. پیراهش. (برهان). تحلی. مطلق زینت کردن : رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 345).
قبای زر چو در پیرایش افتد
ازو هم زر بود کارایش افتد.نظامی.
برین گوشه رو می کند دستکار
بر آن گوشه...