جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پیر: (تعداد کل: 7)
پیر
(ص، اِ) شیخ. شیخه. سالخورده. کلان سال. مسن. معمر. زرّ. مشیخه. (دهار). مقابل جوان. بزادبرآمده. دردبیس. فارض. اشیب. (منتهی الارب). کهام. ج، پیران :
پیر فرتوت گشته بودم سخت
دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان.رودکی.
شدم پیر بدینسان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته...
پیر فرتوت گشته بودم سخت
دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان.رودکی.
شدم پیر بدینسان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته...
پیر
[یَ] (اِ) پدر (در بعض لهجه های فارسی نظیر مازندرانی و سیادهنی و جز آن). اب :
مگذر ز سر عشق که گر درّ یتیمی
مانندهء این عشق ترا مار و پیر نیست.
مولوی.
مگذر ز سر عشق که گر درّ یتیمی
مانندهء این عشق ترا مار و پیر نیست.
مولوی.
پیر
(اِخ) دهی از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر واقع در21 هزارگزی شمال خاوری سرباز و 10 هزارگزی شمال راه مالرو سرباز به زابلی. کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه محصول آنجا غلات و خرما و ذرت. شغل اهالی زراعت. و راه مالرو است ساکنین از...
پیر
(اِخ) دهی از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان، واقع در 75 هزارگزی جنوب خاوری بافت، سر راه فرعی بافت به اسفندقه. کوهستانی، سردسیر. دارای 100 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راه فرعی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
پیر
[یِ] (اِخ)(1) (سَن) یکی از اعزه و مقدسین نصاری است و مشهور به القنطره ای. چه از مردم قصبهء القنطره از قصبات اسپانیول است. وی بسال 1499 م. تولد یافته و در سنهء 1563 درگذشته بریاضت و تقوی مشهور است و برخی آثار دینی دارد. (قاموس الاعلام ترکی).
(1) - St....
(1) - St....
پیر
[یِ] (اِخ)(1) (سَن) یکی از ائمهء معصوم نصاری و ملقب به زرین کلام. وی از سنهء 433 تا 452 م. سمت اسقفی راونه را داشته و مردی فصیح و بلیغ بوده است و مواعظ و اندرزهای مشهور دارد، روز چهارم کانون اول را نصرانیان به احترام او تعطیل کنند. (قاموس...