(ص نسبی) منسوب به پوست. جامهء پوستی:
همی پوستین بود پوشیدنش
ز کشک و ز ارزن بدی خوردنش.فردوسی.
ط ||(اِ مرکب) پوست: و گربه را از خون مار پوستین آهار داد. (سندبادنامه چ استانبول ص152).
ای سگ گرگین زشت از حرص و جوش
پوستین شیر را بر خود مپوش.مولوی.
ای من آن روباه صحرا کز کمین
سر...