جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پهلو: (تعداد کل: 4)
پهلو
[پَ] (اِ) هر دو طرف سینه و شکم. (غیاث). راستا و چپای شکم مردم. (شرفنامهء منیری). جنب. حقو. صقله. صقل. ضیف. معد. دثّ. ملاط. فقر. کشح. صفح. (منتهی الارب). جانحه. (دهار) (منتهی الارب). نضفان. (منتهی الارب):
فروریخت از دیده سیندخت خون
که کودک ز پهلو کی آید برون.فردوسی.
ز پهلوش بیرون کشیدم جگر
چه...
فروریخت از دیده سیندخت خون
که کودک ز پهلو کی آید برون.فردوسی.
ز پهلوش بیرون کشیدم جگر
چه...
پهلو
[پَ لَ] (اِخ) نام پسر سام بن نوح و پارس پسر او بوده و پارسی و پهلوی بدیشان منسوب است. و معرب آن فهلو است. (برهان).
پهلو
[پَ لَ] (اِخ) پهله. پارت. (ایران باستان ج 3 ص 2592 و 2593).پرتو.اسم پارت در زبان پارسی باستان پرثوه(1) بوده (کتیبه های داریوش بزرگ)، بمرور زمان پرثوه به پرهوه و پلهوه بدل شده است، بعضی نویسندگان ارمنی «پهلوانی» را موافق تلفظ زمان خود پلهونی(2) ضبط کرده اند، سپس برای سهولت...