[پُ] (ص مرکب) پربانگ. پرغلغله. پرهیاهو. و اغلب با شدن و گشتن و کردن ترکیب شود :
در کلبهء نامور باز کرد
ز داد و ستد دژ پرآواز کرد.فردوسی.
بشبگیر شاه یمن بازگشت
ز لشکر جهانی پرآواز گشت.فردوسی.
کنون نام نیکت به بد بازگشت
ز من روی گیتی پرآواز گشت.فردوسی.
بدو رای زن گفت اکنون گذشت
از اینکار...