جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پاریس: (تعداد کل: 7)
پاریس
(اِخ)(1) شهر معروف و پایتخت کشور فرانسه بر ساحل رود سِن بفاصلهء قلیلی از ملتقای سِن با مارن، کرسی ایالت سِن و مرکز حکومت فرانسه و اسقف نشین آن. دارای دیوان کشور و انستیتو. ادارات و وزارتخانه های فرانسه در آنجا متمرکز است و مرکز تلاقی کلیهء راه آهنها و...
پاریس
(اِخ)(1) پسر دوم پریام و هِکُوب شوهر ادنون و فریبندهء هِلن زن مِه نِه لاس و بنابر اساطیر یونانی اوست که سیب نفاق را به وِنوس داد و موجب کینهء ژونون و می نرو نسبت به شهر تروا شد.
(1) - Paris.
(1) - Paris.
پاریس
(اِخ) (پُلَن)(1) محقق فرانسوی که تتبعات او در ادبیات قرون وسطی فرانسه مایهء شهرت او شده است مولد بسال 1800م./ 1214 ه . ق. و وفات در سنهء 1881م./ 1295 ه . ق.
(1) - Paris (Paulin).
(1) - Paris (Paulin).
پاریس
(اِخ)(1) فرانسوا دُ. کشیش ژانسنیست (پیرو ژان سینوس) که با اعمال عجیب و خارق العاده ای که کنوولسیونرها بر مزار او در قبرستان سن مِنار انجام می کردند شهرت یافته است. مولد بسال 1690م./1017 ه . ق. و وفات در 1727م./1139 ه . ق.
(1) - Paris, Francois de.
(1) - Paris, Francois de.
پاریس
(اِخ)(1) فرانسوا ادمُن. امیرالبحر و دانشمند فرانسوی. مولد بسال 1806م./ 1220 ه . ق. در برِست و وفات در 1893م./ 1310 ه . ق.
(1) - Paris, Francois-Edmond.
(1) - Paris, Francois-Edmond.
پاریس
(اِخ)(1) گاستون. پسر پُلَن پاریس دانشمند فقه اللغه که او را نیز مانند پدر آثار مهمی در باب شعر قرون وسطی است. مولد در آوِنَه بسال 1839م./1254 ه . ق. و وفات در 1903م./1320 ه . ق.
(1) - Paris, Gaston.
(1) - Paris, Gaston.
پاریس
(اِخ)(1) ماتی یو. کشیش انگلیسی از پیروان سن بنوا. وی مؤلف «وقایع نامهء بزرگ انگلستان» است. وفات بسال 1259م./ 656 ه . ق.
(1) - Paris, Mathieu.
(1) - Paris, Mathieu.