جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ولی: (تعداد کل: 8)
ولی
[وَ] (حرف ربط) مخفف ولیکن. صاحب المعجم گوید: اصل آن ولیک است و ولیک اصلش لیک. ولیک اصلش بیک به پارسی قدیم میرسد که امروز مهجورالاستعمال است. رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم شود. ولیکن. ولکن (عربی). حرف ربط است و استثناء را رساند. اما :
ستایش خوش آید همه...
ستایش خوش آید همه...
ولی
[وَلْیْ] (ع اِمص) نزدیکی. (منتهی الارب). قرب. (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون). || (اِ) باران بعدِ باران وسمی. (منتهی الارب). باران پس از باران یا پس از وسمی. (اقرب الموارد). || نزدیک: داره ولی داری؛ قریب منه. (اقرب الموارد). || (مص) بعدِ وسمی باریدن باران. (منتهی الارب). || نزدیک شدن....
ولی
[وَ لی ی] (ع اِ) باران دوم بهاری. (منتهی الارب). باران که پس از باران می بارد، یا باران بعدِ وسمی. (از اقرب الموارد). ج، اولیه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
ولی
[وَ لی ی] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. دوست و یار نیکان. (مهذب الاسماء) : الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور. (قرآن 2/257).
ولی
[وَ لی ی / وَ] (از ع ص، اِ) محب و صدیق. (از اقرب الموارد). محب و دوستدار. معین و ناصر. (کشاف اصطلاحات الفنون). ناصر. نصیر. (اقرب الموارد). یاری دهنده. (غیاث اللغات). یار و مددکار. || دوست. (منتهی الارب). دوست و صدیق. (غیاث اللغات) :
همی بکشتی تا در عدو نماند...
همی بکشتی تا در عدو نماند...
ولی
[وَ لی ی / وَ] (اِخ) لقب علی بن ابی طالب. عنوانی است علی بن ابی طالب(ع) را :
سر انجمن بُد ز یاران علی
که خواندش پیمبر علی ولی.فردوسی.
لات و عزی و منات اگر ولی اند
هر سه تو را مر مرا علی است ولی.
ناصرخسرو (دیوان ص448).
سر انجمن بُد ز یاران علی
که خواندش پیمبر علی ولی.فردوسی.
لات و عزی و منات اگر ولی اند
هر سه تو را مر مرا علی است ولی.
ناصرخسرو (دیوان ص448).
ولی
[وَ لی ی / وَ] (اِخ) لقب پوریا پهلوان محمود. پوریای ولی. رجوع به پوریای ولی شود.
ولی
[وُ لا] (ع ص، اِ) جِ وُلْیا، و آن مؤنث اولی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).