[وُ] (ع مص) وَجد. جِدَه. وِجدان. یافتن. (منتهی الارب) (ترجمان علامهء جرجانی ترتیب عادل بن علی). || دانستن. (از اقرب الموارد). وجد به معنی عَلِمَ آید و در این هنگام از افعال قلوب به شمار آید و دو مفعول را نصب دهد مانند: وجدت صدقک راجحاً. (اقرب الموارد). || هست...