وجود

معنی وجود
[وُ] (ع مص) وَجد. جِدَه. وِجدان. یافتن. (منتهی الارب) (ترجمان علامهء جرجانی ترتیب عادل بن علی). || دانستن. (از اقرب الموارد). وجد به معنی عَلِمَ آید و در این هنگام از افعال قلوب به شمار آید و دو مفعول را نصب دهد مانند: وجدت صدقک راجحاً. (اقرب الموارد). || هست گردیدن و فعل آن به طور مجهول به کار رود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || (اِمص) بود. (یادداشت مرحوم دهخدا). هستی. ضد عدم. (ناظم الاطباء). هستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزها را وجودی است در اعیان و وجودی است در اذهان و این هر دو به طبع باشد و اختلاف و تغیر را در آن مدخلی نه و وجودی در عبارت و وجودی در کتابت و این هر دو به وضع باشد و به حسب اختلاف اغراض واضعان مختلف و متغیر شود و از این چهار وجود سه دال بود و آن کتابت و عبارت و معنی است و سه مدلول و آن عبارت و معنی و عین است و وجود در کتابت دال بود و مدلول نبود و در عین مدلول بود و دال نبود و در قول و ذهن هم دال بود و هم مدلول. (اساس الاقتباس ص62). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و شرح مطالع شود :
همه رنج من از وجود من است
لاجرم زین وجود نالانم.خاقانی.
چونکه ببودش کرم آباد شد
بند وجود از عدم آزاد شد.نظامی.
خدایی کآفرینش در سجودش
گواهی مطلق آمد بر وجودش.نظامی.
بر ایشان ببارید باران جود
فروشستشان گرد دل از وجود.سعدی.
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است.
سعدی.
- باوجود؛ بزرگ. بزرگوار. صاحب شرافت و عظمت. (ناظم الاطباء).
- با وجود آن؛ با آن و حال آن. (ناظم الاطباء).
- بی وجود آن؛ بی آن. (ناظم الاطباء).
- صاحب وجود؛ بزرگ و بزرگوار و شریف. (ناظم الاطباء).
- وجودآرای؛ زینت دهندهء وجود و آرایش کنندهء آن :
هردو رکن افسر وجودآرای
هر دو رکن اختر سعودنگار.خاقانی.
- وجود آمدن و به وجود آمدن و در وجود -آمدن؛ موجود شدن. هست شدن. به هستی آمدن :
گمان مبر که جهان اعتماد را شاید
که بی عدم نبود هرچه در وجود آید.سعدی.
ز ابلیس هرگز نیاید سجود
نه از بدگهر نیکویی در وجود.سعدی.
خداوندگارا نظر کن به جود
که جرم آمد از بندگان در وجود.سعدی.
- وجود دادن؛ ایجاد کردن و اختراع نمودن. (ناظم الاطباء).
- وجود داشتن؛ موجود بودن.
- وجود ذهنی؛ یکی از انواع چهارگانهء وجود. رجوع به وجود شود.
- وجودساز معادن؛ کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- وجود کتبی؛ یکی از اقسام وجود. رجوع به وجود و رجوع به اساس الاقتباس ص62 شود.
- وجود لفظی؛ یکی از گونه های وجود.
- وجود مطلق؛ وجودی که از ماهیت مبری است. وجود باریتعالی. وجود قائم بالذات. وجود مستقل :
ما عدمهاییم و هستی ها نما
تو وجود مطلق و هستی ما.مولوی.
- وجود نگذاشتن؛ اعتنا به شأن چیزی نکردن و هیچ و نابود انگاشتن. (آنندراج) :
خندهء موجم در این دریا کجا تر میکند
من که دریا را وجود شبنمی نگذاشتم.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
- وجود نهادن چیزی را؛ اعتنا کردن به شأن آن چیز. (آنندراج) :
آسمان را کی وجودی مینهد هرگز سلیم.
سلیم (از آنندراج).
|| (اِ) موجود. (ناظم الاطباء). || وجود در عرف به معنی جسم و بدن مستعمل است و این مجاز باشد. (آنندراج) (غیاث). وجود در اشعار سعدی و حافظ به معنی تن و بدن به کار رفته است. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
یکی تیری افکند و در ره فتاد
وجودم نیازرد و رنجم نداد.سعدی.
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم.
حافظ.
|| ایجاد و اختراع. || هستان. || بوش. فرتاش. || ذات. نفس. شخص. کس. نفر. || تنهء درخت. (ناظم الاطباء).
|| (اصطلاح صوفیه) وجود فقدان اوصاف بشری عبد است تا وجود حق یابد زیرا با ظهور سلطان حقیقت بشریت را بقاء و هستی نباشد و همین است معنای سخن ابوالحسین نوری که گوید من بیست سال است که در میان وجد و فقد به سر میبرم، «اذا وجدت ربی فقدت قلبی» و معنای سخن جنید که گوید بدان که توحید مباین است با وجود او و وجود توحید مباین است با علم او پس توحید بدایت است و وجود نهایت است و وجد واسطه است میان آن دو. (تعریفات سیدجرجانی). وجود وجدان حق است در وجد. (تعریفات).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.