جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه واقف: (تعداد کل: 6)
واقف
[قِ] (ع ص) داننده. (غیاث اللغات) (آنندراج). آگاه. باخبر. مطلع. خبردار. دانا. (ناظم الاطباء). مستحضر. خبیر : و بر آن خدای عزوجل واقف است. (تاریخ بیهقی ص 374). خوارزمشاه آلتونتاش بدو نامه نبشته و خواجه داند که از خویشتن چون نبشته و من بر آن واقف نیستم. (تاریخ بیهقی ص...
واقف
[قِ] (اِخ) جائی است در قسمت بالای مدینه. (معجم البلدان).
واقف
[قِ] (اِخ) مالک بن امری ء القیس بن مالک بن الاوس بن حارث بن ثعلبه بن عمروبن عامر ماءالسماء که پدر بطنی است از انصار و از کسانی است که دیر اسلام آورده اند. برخی از رجال عرب منسوب به آن هستند. از آن جمله اند هلال بن امیدالواقفی که...
واقف
[قِ] (اِخ) محمد افندی از گویندگان عثمانی اهل پروسه و از جملهء مدرسان بود. وی به سال 1137 درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی).
واقف
[قِ] (اِخ) مولوی میران محیی الدین متخلص به واقف برادر عینی شایق شاعر است. به سال 1205 قمری در اودگیر هند به دنیا آمد. پس از تحصیل فارسی به فراگرفتن عربی در نزد علاءالدین لکهنوی پرداخت و پیش مولوی خبیرالدین فایق به آموختن رمز سخن پرداخت و از خال خود...
واقف
[قِ] (اِخ) سید یحیی افندی از گویندگان عثمانی و از سادات استانبول و فرزند سید عبدالرحیم افندی شاعر نامی بود وی به شغل قضاوت اشتغال داشت و قاضی استانبول بود. مرگ واقف به سال 1150 ه . ق. اتفاق افتاد. (از قاموس الاعلام ترکی).