واقف
[قِ] (اِخ) مولوی میران محیی الدین متخلص به واقف برادر عینی شایق شاعر است. به سال 1205 قمری در اودگیر هند به دنیا آمد. پس از تحصیل فارسی به فراگرفتن عربی در نزد علاءالدین لکهنوی پرداخت و پیش مولوی خبیرالدین فایق به آموختن رمز سخن پرداخت و از خال خود شاه منصور قادری مراتب آداب سلوک را آموخت. از اوست:
پندار هستی تو حجابی است در نظر
ورنه بروی یار کسی پرده دار نیست
در هر نفس فنا و بقا هست چون حباب
واقف به موج هستی ما اعتبار نیست.
شب که بی روی تو ساقی باده را در جام ریخت
آتش سوزان به کام این دل ناکام ریخت.
خنده ای کردی که صبح صادق از وی رو نمود
زلف عنبرفام بگشادی که طرح شام ریخت.
خبر سوزش دل یار چو پرسد قاصد
آتش تیز بینداز بر انبان نمک.
(از تذکرهء نتایج الافکار) (از فرهنگ سخنوران خیامپور).
پندار هستی تو حجابی است در نظر
ورنه بروی یار کسی پرده دار نیست
در هر نفس فنا و بقا هست چون حباب
واقف به موج هستی ما اعتبار نیست.
شب که بی روی تو ساقی باده را در جام ریخت
آتش سوزان به کام این دل ناکام ریخت.
خنده ای کردی که صبح صادق از وی رو نمود
زلف عنبرفام بگشادی که طرح شام ریخت.
خبر سوزش دل یار چو پرسد قاصد
آتش تیز بینداز بر انبان نمک.
(از تذکرهء نتایج الافکار) (از فرهنگ سخنوران خیامپور).