جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هضم: (تعداد کل: 4)
هضم
[هُ ضُ] (ع ص، اِ) جِ هضوم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || جِ هضماء. (اقرب الموارد).
هضم
[هَ] (ع مص) انبوهی کردن بر گروهی. || فروآمدن بر گروهی. (منتهی الارب). || شکستن. (اقرب الموارد). || ستم کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || خشم گرفتن بر کسی. || چیزی از حق کسی بازشکستن. (منتهی الارب). کم کردن چیزی از حق کسی. (ترجمان علامهء جرجانی). || ماندن بعضی...
هضم
[هَ ضَ] (ع مص) باریک شدن شکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || درآمده شکم گردیدن. (منتهی الارب). || باریک گردیدن تهیگاه. به هم درآمدن پهلو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || راست گشتن استخوان پهلوی اسب و منضم گردیدن اعلای شکم آن، و آن عیب است. || (اِ) نوعی از خوشبو....
هضم
[هَ / هِ] (ع اِ) زمین پست هموار. || شکم رودبار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || شکم دریا. ج، اهضام، هضوم. (منتهی الارب). || بخور. (اقرب الموارد).