جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نوح: (تعداد کل: 11)
نوح
[نَ] (ع مص) نوحه کردن (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) گریه و ماتم نمودن به آواز بلند بر شوی (از منتهی الارب) (آنندراج) به بانگ بلند و عویل و جزع گریستن بر شوی خود (از اقرب الموارد) نواح نیاحه مناحه (متن اللغه) (اقرب الموارد) نیاح (منتهی الارب) (اقرب الموارد ||)...
نوح
(اِ) لبلاب (تحفهء حکیم مؤمن) (برهان قاطع) عشقه گیاهی که بر درخت پیچد (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) حبل المساکین (برهان قاطع).
نوح
(ع ص، اِ) جِ نائحه( 1) (از اقرب الموارد) ( 1) - در منتهی الارب و متن اللغه جِ نائحه، نَوح آمده است.
نوح
1) - جِ نائح (ناظم الاطباء) ) ( [نُوْ وَ] (ع ص، اِ) جِ نائحه رجوع به نائحه شود( 1.
نوح
(اِخ) سورهء هفتادویکمین است از قرآن پیش از سورهء جن و پس از معارج و آن بیست وهشت آیت و مکی است و آغاز آن این است: انا ارسلنا نوحاً.
نوح
(اِخ) در تفاسیر و تاریخ های اسلامی نسب او را چنین نوشته اند: ابن لمک( 1)بن متوشلخ بن اخنوخ بن ادریس بن ماردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم، و گویند وی پس از ادریس به پیامبری رسید( 2) و چون پس از نهصدوپنجاه سال دعوت، از...
نوح
(اِخ) ابن اسدبن سامان خداه به سال 204 ه ق از طرف مأمون امیر سمرقند( 1)شد و در سفری که مأمون به خراسان کرد به خلیفه پیوست و در رکاب وی به بغداد رفت، و بعد از آن به سال 237 والی ماوراءالنهر شد و تا سال 245 (که...
نوح
(اِخ) ابن محمد طوسی سمنانی، ملقب به لسان الدین از فقهای قرن هشتم هجری است و در شیراز درگذشته است رجوع به شدالازار ص 395 شود.
نوح
(اِخ) ابن مصطفی حنفی رومی، نزیل مصر از ادبا و فقهای متصوف قرن یازدهم هجری است او راست: البلغه المترجم فی اللغه الفوائد المهمه فی اشتراط اسلام اهل السنه الکلمات الشریفه فی تنزیه ابی حنیفه من الترهات السخیفه نتائج النظر فی حواشی الدرر، و چندین کتاب و رسالهء دیگر وی...
نوح
(اِخ) ابن منصوربن نوح بن نصر سامانی( 1)، ملقب به الرضی و مکنی به ابوالقاسم از امرای سلسلهء سامانی است به سال 353 ه ق در بخارا ولادت یافت و در سال 365 به دوران نوجوانی( 2) در ماوراءالنهر جانشین پدر شد و چون به خلاف صوابدید ابوالحسن سیمجور،...