جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نقل: (تعداد کل: 9)
نقل
[نَ] (ع مص) از جائی به جائی بردن (از غیاث اللغات) (از منتهی الارب) (آنندراج) (زوزنی) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) فاوابردن (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی ||) وضع لغتی برای معنی تازه ای سپس آنکه برای معنی دیگری وضع شده است (از اقرب الموارد ||) از جای به جای...
نقل
[نَ قَ] (ع اِمص) حاضرجوابی در سخن (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء ||) جدل (اقرب الموارد (||) اِ) پَر که از تیری بر تیری دیگر نهند || سنگ ریزه (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) سنگ (از مهذب الاسماء ||) آنچه از سنگ و گچ که پس...
نقل
[نَ قِ] (ع ص) مکان نَقِل؛ جای سنگناک بادرخت (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ذونَقَل سنگناک (از اقرب الموارد ||) رجل نَقِل؛ مرد حاضرجواب (منتهی الارب) (از آنندراج) (از مهذب الاسماء) (از تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) حاضر المنطق و الجواب جَدِل (اقرب الموارد).
نقل
[نُ] (ع اِ) آنچه بعد شراب از قسم ترش و نمکین و کباب و غیره خورند( 1) (غیاث اللغات از بحرالجواهر و منتخب اللغات) آنچه بر شراب خورند نَقْل( 2) (منتهی الارب) (از آنندراج) آنچه جهت تغییر ذائقه بر سر شراب خورند (از ناظم الاطباء) ما ینقل به علی الشراب...
نقل
[نُ قَ] (ع اِ) پنجم و ششم شب از ماه (ناظم الاطباء ||) جِ نُقْله رجوع به نُقْله شود.
نقل
[نُ قُ] (اِ) زیرزمینی را گویند که در کوه و بیابان به جهت خوابیدن گوسفندان سازند (از برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) نغول (ناظم الاطباء) مصحف نغل (نغول) است (از حاشیهء برهان قاطع چ معین ||) عمق و قعر و ژرف (برهان قاطع) (آنندراج) مصحف نغل، مخفف نغول است...
نقل
[نِ] (ع اِ) کفش کهنه نعل خَلَق (از اقرب الموارد) موزه و نعل کهنهء درپی کرده نَقْل نَقَل (ناظم الاطباء ||) خف خَلَق سپل کهنه (از اقرب الموارد).
نقل
[نِ قَ] (ع ص، اِ) جِ نِقْله.
نقل
[نُ قُ] (اِخ) دهی است از بخش سمیرم بالای شهرستان شهرضا، در 40 هزارگزی جنوب سمیرم، در جلگهء معتدل هوائی واقع است و 100 تن سکنه دارد آبش از قنات، محصولش غلات و تنباکو و کشمش و بادام، شغل اهالی زراعت است (از فرهنگ جغرافیایی ( ایران ج 10.