جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نحیف: (تعداد کل: 3)
نحیف
[نَ] (ع ص) لاغر نزار (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) خول (ناظم الاطباء) مرد عاجز (آنندراج) (غیاث اللغات) قضیف (از منتهی الارب) ضاوی (یادداشت مؤلف) تکیده ج، نحاف، نحفاء : نحیف است چون خیزرانی ولیکن چو تابنده ماهی است بر خیزرانیفرخی عذر خود پیش منه زآنکه نزاری و...
نحیف
[نَ] (اِخ) رازی چنی لال لکهنوئی از پارسی گویان هند است و نزد میرزا فاخر مکین شاعری آموخته او راست: وفا با بیوفا کردم ( چه کردم غلط کردم خطا کردم چه کردم (از تذکرهء صبح گلشن ص 511.
نحیف
[نَ] (اِخ) نوروزعلی بیگ شاملو او راست: فتادگان به فلک سر فرونمی آرند زمین به گرد سر آسمان نمیگردد عشق زیاد مایهء ( اندوه میشود تریاق کار زهر کند چون فزون خوری (از تذکرهء صبح گلشن ص 511.