جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نبل: (تعداد کل: 6)
نبل
[نَ] (ع اِ) تیر (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات) (دهار) (مهذب الاسما) تیرهای عربی نبل تیرهای عربی بود و نشاب تیرهای ترکی است (از اقرب الموارد) تیر مؤنث آید واحد ندارد، یا [ واحد آن ] نبله است، یا خود واحد است (منتهی الارب) (آنندراج) تیرهای تازی، و مؤنث آید، و...
نبل
[نُ] (ع اِمص) نجابت بزرگی (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) نجابت (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) شرف بزرگواری || فضل (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه ||) آگاهی || تیزی خاطر (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ذکاء (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) نُبلَه (منتهی الارب ||)...
نبل
[نَ بَ] (ع ص، اِ) تیزخاطر (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء): رجل نبل؛ ذونُبل (اقرب الموارد ||) گرامی (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ج، نبله، نبال || بزرگ و خرد به این معنی از اضداد است (غیاث اللغات از صراح و شرح نصاب) خرد و کلان از هر چیزی (ناظم...
نبل
[نُ بَ] (ع اِ) سنگ استنجا (منتهی الارب) (آنندراج ||) سنگ های خرد و سنگ های بزرگ جِ نبله رجوع به نُبلَه شود.
نبل
[نُبْ بَ] (ع ص، اِ) جِ نابل رجوع به نابل شود || قوم نبل؛ رماه (اقرب الموارد).