جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مول: (تعداد کل: 8)
مول
[مَ] (ع مص) مال دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || بامال شدن. (منتهی الارب). بسیارمال شدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). خداوند مال شدن. (المصادر زوزنی). مؤول. (منتهی الارب).
مول
[مَ] (ع اِ) مال و سامان و اسباب را گویند. (برهان). مال باشد. (فرهنگ جهانگیری).
مول
(ع اِ) عنکبوت. (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء) (از برهان). تارتنه. کارتنه. جِ موله، به معنی تننده. (منتهی الارب). رجوع به عنکبوت شود.
مول
(اِ) درنگ و تأخیر. (غیاث). درنگ و تأخیر و توقف و بازایستادگی. (ناظم الاطباء). بودن و درنگ و تأخیر. و مول مول یعنی باش باش. (از برهان) (از آنندراج). درنگ باشد. (لغت فرس اسدی). لفظی است که از برای تأخیر و درنگ گویند. (فرهنگ اوبهی). به معنی تأخیر است و...
مول
(هندی، اِ) به زبان هندی قیمت و بهای هرچیز باشد. || بیخ نباتات را گویند. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری). || مایه و سرمایه را گویند. (از برهان). سرمایه بود. (جهانگیری).
مول
(اِ، از اتباع) اتباع پول. مهمل پول: پول مول. (از یادداشت مؤلف).
مول
[مُلْ] (فرانسوی، اِ)(1) (اصطلاح شیمی) مُل. مخفف مولکول گرم. رجوع به مولکول گرم شود.
(1) - Mole.
(1) - Mole.
مول
[مَوْ وِ] (ع ص) رجل مول؛ مرد بسیارمال و توانگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مَیِّل. (منتهی الارب).