مول
(اِ) درنگ و تأخیر. (غیاث). درنگ و تأخیر و توقف و بازایستادگی. (ناظم الاطباء). بودن و درنگ و تأخیر. و مول مول یعنی باش باش. (از برهان) (از آنندراج). درنگ باشد. (لغت فرس اسدی). لفظی است که از برای تأخیر و درنگ گویند. (فرهنگ اوبهی). به معنی تأخیر است و مول مول به معنی آرام آرام. (فرهنگ لغات شاهنامه). درنگ در کاری. تأخیر. (از یادداشت مؤلف). || توبه. (غیاث) (ناظم الاطباء). به معنی بازگشت هم آمده است که کنایه از توبه باشد. (برهان). بازگشت باشد. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). پشیمانی. (ناظم الاطباء). || ناز و غمزه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از غیاث). || عاشق و عاشقباز و رفیق و یار زن. (ناظم الاطباء). معشوقهء زن را گویند. (فرهنگ جهانگیری). معشوق زن. (غیاث). مولی. آنکه با زنی رابطهء نامشروع دارد. دوست نامشروع زن. مردی که زن با وی رابطهء نامشروع دارد. (یادداشت مؤلف). مردی بیگانه که زن دیگری با او سری پیدا کند. (انجمن آرا) (آنندراج). معشوق زن را گویند. (برهان) :
چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه
زنانشان مولها باشد دو درشان هست و یک خانه.
ابوشکور بلخی.
زن مولی داشت. شب خلوت میان معاشرت و اثنای مفاوضت این حال با او گفته شد. (راحه الصدور راوندی).
آن زنک می خواست تا با مول خویش
برزند در پیش شوی گول خویش.مولوی.
- مول داشتن؛ با مردی اجنبی راه داشتن. (یادداشت مؤلف).
- مول گرفتن؛ آشنای نامشروع گرفتن زن. با مرد اجنبی رابطهء غیرمشروع برقرار ساختن زن. (از یادداشت مؤلف).
- مول ننه شدن؛ سرخر شدن. (فرهنگ عوام تألیف امینی).
-امثال: گدای درزن ندیدیم، مول کتک زن ندیدیم. (یادداشت مؤلف).
|| حرامزاده و خشوک. (ناظم الاطباء). جنینی که از رابطهء غیرمشروعی پیدا آمده است. بچهء نامشروع زن. حرامزاده. (برهان). بچهء حرامزاده. بچهء نامشروع. بچهء زنی که نه به وجه شرعی زاده باشد. جنین به حرام در شکم. (یادداشت مؤلف). || دزد. (ناظم الاطباء). || قسمی ماهی. طرستوح. ترستوح. طریفلا(1). (یادداشت مؤلف).
(1) - Rouget.
چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه
زنانشان مولها باشد دو درشان هست و یک خانه.
ابوشکور بلخی.
زن مولی داشت. شب خلوت میان معاشرت و اثنای مفاوضت این حال با او گفته شد. (راحه الصدور راوندی).
آن زنک می خواست تا با مول خویش
برزند در پیش شوی گول خویش.مولوی.
- مول داشتن؛ با مردی اجنبی راه داشتن. (یادداشت مؤلف).
- مول گرفتن؛ آشنای نامشروع گرفتن زن. با مرد اجنبی رابطهء غیرمشروع برقرار ساختن زن. (از یادداشت مؤلف).
- مول ننه شدن؛ سرخر شدن. (فرهنگ عوام تألیف امینی).
-امثال: گدای درزن ندیدیم، مول کتک زن ندیدیم. (یادداشت مؤلف).
|| حرامزاده و خشوک. (ناظم الاطباء). جنینی که از رابطهء غیرمشروعی پیدا آمده است. بچهء نامشروع زن. حرامزاده. (برهان). بچهء حرامزاده. بچهء نامشروع. بچهء زنی که نه به وجه شرعی زاده باشد. جنین به حرام در شکم. (یادداشت مؤلف). || دزد. (ناظم الاطباء). || قسمی ماهی. طرستوح. ترستوح. طریفلا(1). (یادداشت مؤلف).
(1) - Rouget.