جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه موقف: (تعداد کل: 4)
موقف
[مَ قِ] (ع اِ) جای ایستادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). توقفگاه. جای درنگ. ایستادنگاه. مقام. (یادداشت مؤلف). محل. جای. جایگاه. محل توقف :
موقف بزم تو شکارگهی است
که در آن شکرها شکار شود.مسعودسعد.
خدایگانا در موقف مظالم تو
کند زمانه شعار و دثار از آتش و آب.
مسعودسعد.
گلخن ایام را باغ سلامت...
موقف بزم تو شکارگهی است
که در آن شکرها شکار شود.مسعودسعد.
خدایگانا در موقف مظالم تو
کند زمانه شعار و دثار از آتش و آب.
مسعودسعد.
گلخن ایام را باغ سلامت...
موقف
[مُ وَقْ قَ] (ع ص) اسبی که بالای دوش وی چپار باشد که گویا از سپیدی منقش است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). || اسبی که در خردگاه دست و پای آن سپیدی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (صبح الاعشی ج2 ص21). || خری که بر هر ذراع آن...
موقف
[مُ وَقْ قِ] (ع ص) آن که سبب می شود ایستادن و درنگ کردن کسی را در جایی. || بازدارنده و ممانعت کننده. (ناظم الاطباء).
موقف
[قِ] (اِخ) از نامهای حضرت رسول اکرم(ص) بدان جهت که مردم را در حضور خدای تعالی جل شأنه استاده می دارد. (ناظم الاطباء).