موقف
[مُ وَقْ قَ] (ع ص) اسبی که بالای دوش وی چپار باشد که گویا از سپیدی منقش است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). || اسبی که در خردگاه دست و پای آن سپیدی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (صبح الاعشی ج2 ص21). || خری که بر هر ذراع آن داغ مدور بود. || بز کوهی و یا گاوی که در دست آن سرخی باشد مخالف سایر اندام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بز کوهی سفید. (مهذب الاسماء). || مردم آزموده و استوارخرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || تیر قماری که آن را می بازند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء).