جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ملا: (تعداد کل: 10)
ملا
[مَ](1) (از ع، ص) پر :
خانه تهی ز چیز و ملا از خورندگان
آبی به ریق می خورد از ناودان برف.
کمال الدین اسماعیل.
- ملا شدن؛ پر شدن :
دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
ز ایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم.
ناصرخسرو.
روحانیان مثلث عطری بساختند
وز عطرها مسدس عالم شده ملا.خاقانی.
یک هفته...
خانه تهی ز چیز و ملا از خورندگان
آبی به ریق می خورد از ناودان برف.
کمال الدین اسماعیل.
- ملا شدن؛ پر شدن :
دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
ز ایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم.
ناصرخسرو.
روحانیان مثلث عطری بساختند
وز عطرها مسدس عالم شده ملا.خاقانی.
یک هفته...
ملا
[مُلْ لا] (ص، اِ) مأخوذ از مولای تازی(1)، لقب استاد و معلم خواه مرد باشد و یا زن. (ناظم الاطباء). این کلمه را صاحب تاج العروس گمان می کند ایرانیان از مولی ساخته اند. در ترکیه نیز آن را منلا گویند و شاید اصل هر دو مولی یا مولانا باشد....
ملا
[مَ] (ع اِ) بیابان دور. (مهذب الاسماء). دشت و بیابان. (منتهی الارب). دشت. (ناظم الاطباء). صحرا. (از اقرب الموارد). || زمین فراخ. ج اَملاء. (از اقرب الموارد). || واحد مَلَوان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر یک از روز و شب. و رجوع به ملوان شود. || وقت و هنگام....
ملا
[مَ] (ع اِ) جِ مَلاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به ملاه شود.
ملا
[مِ] (ع اِ) مدت زندگی. ج، اَملاء و در لسان، مَلا ضبط شده است. (از ذیل اقرب الموارد).
ملا
[مُلْ لا] (اِخ) دهی از رانوس رستاق کجور است. (مازندران و استرآباد رابینو، متن انگلیسی ص109).
ملا
[مُلْ لا] (اِخ) چهاردهمین از خاقان خوقند (1273 - 1275 ه . ق.). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملا
[مِ] (اِخ)(1) جغرافی دان لاتینی در قرن اول میلادی و معاصر امپراتور کلود(2) و احتمالاً از مردم اسپانی و از خانوادهء سنک(3)بود. اثری(4) از او باقی مانده که یکی از منابع ذی قیمت جغرافیای قدیم است. (از لاروس بزرگ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
(1) - Mela.
(2) - Claud.
(3)...
(1) - Mela.
(2) - Claud.
(3)...
ملا
[مَلْءْ] (ع مص) پر کردن. (تاج المصادربیهقی) (دهار). پر کردن. مَلأَه. مِلأَه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || توانگر و مالدار گردیدن. || زکام زده گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || یاری دادن و همراهی نمودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب...
ملا
[مَ لَءْ] (ع اِ) جماعتی از اشراف مردمان. (دهار). گروه بزرگان. (ترجمان القرآن). گروه اشراف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- سکان ملا اعلی؛ فرشتگان و ارواح طیبه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
- ملا اعلی (اعلا)؛ گروه فرشتگان در عالم بالا. (ناظم الاطباء). عالم بالا. (فرهنگ علوم عقلی...
- سکان ملا اعلی؛ فرشتگان و ارواح طیبه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
- ملا اعلی (اعلا)؛ گروه فرشتگان در عالم بالا. (ناظم الاطباء). عالم بالا. (فرهنگ علوم عقلی...