جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مقلد: (تعداد کل: 4)
مقلد
[مُ قَلْ لِ] (ع ص) آن که خود را به بستن گردن بند، زینت کرده باشد. (ناظم الاطباء). || عمل کننده بر قول کسی بغیر دلیل. (غیاث). تقلید کننده و آنکه بر قول کسی بدون دلیل عمل کند. پس ایست. (ناظم الاطباء). آن که از خود تصرفی ندارد. آن که...
مقلد
[مُ قَلْ لَ] (ع ص) فقیه مفتی که تقلید او کنند در احکام فروع دین. مقابل مُقَلِّد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پیشوایی که کارهای قوم بر عهدهء اوست. (از اقرب الموارد). || اسب سابق و درگذرنده از اسبان که نشانهء سباق بر گردن وی بسته باشند. || (اِ)...
مقلد
[مِ لَ] (ع اِ) کلید. ج، مقالد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معرب از کلید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقلید شود. || کوژکلید. (مهذب الاسماء). کلید بر شکل داس. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خنور. (منتهی الارب) (آنندراج)...