جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مغفل: (تعداد کل: 3)
مغفل
[مُ غَفْ فَ] (ع ص) نادان و کندذهن. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه زیرک نباشد. (از اقرب الموارد). گول. غافل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه آن زیرک شریک مغفل کرد و سود نداشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص117). مغفل را به سیم حاجت افتاد. (کلیله و دمنه). زیرک...
مغفل
[مُ فِ] (ع ص) اغفال کننده. بیخبرکننده :
حرص صیادی ز صیدی مغفل است
می کند او دلبری او بیدل است.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص291).
حرص صیادی ز صیدی مغفل است
می کند او دلبری او بیدل است.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص291).
مغفل
[مَ فَ] (ع اِ) موی زیر لب و گرداگرد آن. (بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغفله شود.